دفتر خاطرات منو عشقم
خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح
بعده افطار تو پارک نشسته بودم با مامانمو خالم تو هم خونه زن داییت بودی گفتم ای کاش الان پیشم بودی بعد ادرسه پارکو ازم گرفتی دقیق حدس زدم که بخوای بیای ازت پرسیدم گفتی نه رفتم تو پارک یه جایه دور از مامانم که بتونم باهات حرف بزنم زنگ که زدم فهمیدم داری میای پارک پیشم کلییییییییییییییی ذوق کرده بودم جایی که نشسته بودم سعیدم پیشم بود یه لحظه رفت اونور منم جامو عوض کردم پیدام نکنه خلاصه از رو تابلو ها و اینا بهت ادرسو دادم رسیدی پارک خیییلی خوشحال بودم یه جای خلوت گیر اوردیم دوتایی نشستیم یکمی حرف زدیم یه کوچولو قدم زدیم اما بعده 20 دیقه مامانم زنگ زده بود باید برمیگشتیم موقع خداحافظی دستتو گرفته بودم دلم نمیومد برم اما از هم جدا شدیم و تو جلو جلو رفتی خیییییییلی شبه قشنگی بود اما خیلی کم بود عشقم منو ببخش از اون به بعد رو دیگه نتونستم تو دفتره خاطراتم بنویسم البته فک کنم دلیلشو بدونی اما از این به بعد اینجا مینویسمشون با تاریخ قوله قول ولی اخرین باری رو که بیرون بودیمو مینویسم البته بی تاریخ زندگیم
برچسبها:
برچسبها:
طراح : صـ♥ـدفــ |